کد مطلب:2500 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:433

درس پانزدهم
در درس پیش ایرادهایی كه بر مفید بودن منطق ارسطویی گرفته اند ذكر

كردیم . اكنون ایرادهایی كه بر درستی آن گرفته و آن را پوچ و باطل و غلط

دانسته اند به ترتیب ذكر می كنیم . البته یادآوری می كنیم كه در اینجا هر

چند لازم می دانیم اكثریت قریب به اتفاق آن ایرادها را برای روشن شدن ذهن

دانشجویان عزیز كه از هم اكنون بدانند چه حملاتی به منطق ارسطویی شده است

ذكر نماییم ، اما در اینجا فقط به پاسخ بعضی از آنها مبادرت می كنیم ،

زیرا پاسخ بعضی دیگر نیازمند به دانستن فلسفه است ، ناچار در فلسفه باید

به سراغ آنها برویم .

1 - ارزش منطق بسته به ارزش قیاس است ، زیرا ( منطق ) قواعد درست

قیاس كردن را بیان می كند . عمده قیاسات ، قیاس اقترانی است ، و در

قیاسات اقترانی كه به چهار شكل صورت می گیرد ، عمده ، شكل اول است زیرا

سه شكل دیگر متكی به این شكل می باشند . شكل اول كه پایه اولی و ركن ركین

منطق است ، دور است و باطل . پس علم منطق از اساس باطل است .بیان مطلب این است : هنگامی كه در شكل اول مثلا می گوییم :

هر انسان حیوان است ( صغرا ) .

هر حیوان جسم است ( كبرا ) .

پس انسان جسم است ( نتیجه ) .

قضیه " هر انسان جسم است " به حكم این كه مولود و نتیجه دو قضیه

دیگر است ، زمانی معلوم ما خواهد شد كه قبلا به هر دو مقدمه ، از آن جمله

كبرا ، علم پیدا كرده باشیم . به عبارت دیگر : علم به نتیجه موقوف است

بر علم به كبرا . از طرف دیگر ، قضیه كبرا به حكم این كه یك قضیه كلیه

است ، آنگاه معلوم ما خواهد شد كه قبلا هر یك از جزئیات آن معلوم شده

باشد . پس قضیه " هر حیوان جسم است " آنگاه برای ما معلوم و محقق

خواهد شد كه قبلا انواع حیوانات و از آن جمله انسان را شناخته و علم پیدا

كرده باشیم كه جسم است . پس علم به كبرا ( هر حیوان جسم است ) موقوف

است بر علم به نتیجه .

پس علم به نتیجه موقوف است بر علم به كبرا و علم به كبرا موقوف

است بر علم به نتیجه ، و این خو دور صریح است . این ایراد همان است كه

بنا به نقل " نامه دانشوران " ابوسعید ابوالخیر بر ابوعلی سینا هنگام

ملاقاتشان در نیشابور ایراد كرد و بوعلی بدان پاسخ گفت . نظر به این كه

پاسخ بوعلی مختصر و خلاصه است و ممكن است برای افرادی مفهوم نباشد ما با

توضیح بیشتری و با اضافاتی پاسخ می دهیم سپس عین پاسخ بوعلی را ذكر

می كنیم . پاسخ ما این است :

اولا خود این استدلال ، قیاس است به شكل اول . زیرا خلاصه اش این است :

شكل اول دور است .

و دور باطل است .

پس شكل اول باطل است .

از طرف دیگر چون شكل اول باطل است ، به حكم یك قیاس كه هر مبتنی بر

باطلی باطل است ، همه اشكال قیاسی دیگر هم كه مبتنی بر شكل اول است

باطل است .

چنان كه می بینیم استدلال ابو سعید بر بطلان شكل اول ، قیاسی است از نوع

شكل اول .

اكنون می گوییم اگر شكل اول باطل باشد ، استدلال خود ابوسعید هم كه به

شكل اول بر می گردد باطل است . ابوسعید خواسته با شكل اول شكل اول را

باطل كند و این خلف است .

" ثانیا " این نظر كه علم به كبرای كلی موقوف است به علم به

جزئیات آن ، باید شكافته شود . اگر منظور این است كه علم به كبرا

موقوف است به علم تفصیلی به جزئیات آن ، یعنی باید اول یك یك

جزئیات را استقراء كرد تا علم به یك كلی حاصل شود ، اصل نظر درست

نیست ، زیرا راه علم به یك كلی منحصر به استقراء جزئیات نیست . بعضی

كلیات را ما ابتداء بدون سابقه تجربی و استقرائی علم داریم ، مثل علم به

این كه دور محال است ، و بعضی كلیات را از راه تجربه افراد معدودی از

جزئیات به دست می آوریم ، و هیچ ضرورتی ندارد كه سایر موارد را تجربه

كنیم ، مانند علم پزشك به خاصیت دوا و جریان حال بیمار . وقتی

یك كلی از راه تجربه چند مورد معدود به دست آمد با یك قیاس به سایر

موارد تعمیم داده می شود .

اما اگر منظور این است كه علم به كبرا علم اجمالی به همه جزئیات و از

آن جمله نتیجه است ، و به اصطلاح علم به نتیجه در علم به كبرا منطوی است

، مطلب درستی است ولی آنچه در نتیجه مطلوب است و قیاس به خاطر آن

تشكیل می شود علم تفصیلی به نتیجه است نه علم بسیط اجمالی و انطواعی .

پس در واقع در هر قیاسی علم تفصیلی به نتیجه موقوف است به علم اجمالی

و انطوائی به نتیجه در ضمن كبرا ، و این مانعی ندارد و دور نیست زیرا دو

گونه علم است .

پاسخی كه بوعلی به ابوسعید داد همین بود كه علم به نتیجه ، در نتیجه

تفصیلی است ، و علم به نتیجه در ضمن كبرا ، اجمالی و انطوائی است ، و

اینها دو گونه علم اند .

2 - هر قیاس یا تكرار معلوم است و یا مصادره به مطلوب ، زیرا آنگاه

كه قیاس تشكیل داده می گوییم :

هر انسان حیوان است .

و هر حیوان جسم است .

پس هر انسان جسم است .

یا این است كه در ضمن قضیه " هر حیوان جسم است " ( كبرا ) می دانیم

كه انسان نیز كه یكی از انواع حیوانات است جسم است ، یا نمی دانیم ؟

اگر می دانیم پس نتیجه قبلا در كبرا معلوم بود و بار دیگر تكرار شده است

، پس نتیجه تكرار همان چیزی است كه در كبرا معلوم است و چیز جدیدی

نیست . و اگر مجهول

است پس ما خودش را كه هنوز مجهول است دلیل بر خودش دانسته در ضمن

كبرا قرار داده ایم و این مصادره به مطلوب است ، یعنی یك شی ء مجهول

خودش دلیل بر خودش واقع شده است .

این ایراد از " استوارت میل " فیلسوف معروف انگلیسی است در قرن

هجدهم میلادی می زیسته است ( 1 ) .

چنان كه می بینیم این استدلال حاوی مطلب تازه ای نیست ، با ایراد

ابوسعید ابوالخیر ریشه مشترك دارد ، و آن این كه علم به كبرا آنگاه حاصل

است كه قبلا علم به نتیجه ( از راه استقراء ) حاصل شده باشد .

پاسخش همان است كه قبلا گفتیم . این كه می گوید آیا نتیجه در ضمن كبرا

معلوم است یا مجهول ؟ پاسخش همان است كه بوعلی به ابوسعید داد كه

نتیجه معلوم است اجمالا ، و مجهول است تفصیلا . لهذا نه تكرار معلوم لازم

می آید و نه مصادره به مطلوب .

3 - منطق ارسطویی منطق قیاسی است ، و اساس قیاس بر این است كه سیر

فكری ذهن همواره " نزولی " و از بالا به پایین است ، یعنی انتقال ذهن

از كلی به جزئی است . در گذشته چنین تصور می شد كه ذهن ابتدا كلیات را

درك می كند و به وسیله كلیات به درك جزئیات نائل می شود . اما تحقیقات

اخیر نشان داده كه كار ، كاملا بر عكس است . سیر ذهن همواره صعودی و از

جزئی به كلی است . علیهذا روش قیاسی از نظر مطالعات دقیق



پاورقی :

( 1 ) رجوع شود به " المنطق الصوری " علی سامی النشار صفحات 2221 و

" سیر حكمت در اروپا " جلد سوم ، ضمن شرح حال و فلسفه استوارت میل ،

و " منطق صوری " دكتر محمد خوانساری جلد دوم ، صفحه . 183





علم النفسی جدید روی ذهن و فعالیتهای ذهن ، محكوم و مطرود است . به

عبارت دیگر ، تفكر قیاسی بی اساس است و یگانه راه تفكر ، استقراء است.

این اشكال بیان عالمانه مطلبی است كه ضمن اشكالات گذشته گفته می شد .

پاسخش این است كه محصور ساختن حركت ذهن به حركت صعودی به هیچ وجه

صحیح نیست . زیرا اولا چنان كه مكرر گفته ایم خود تجربه و نتیجه گیری علمی

از امور تجربی بهترین گواه است كه ذهن هم سیر صعودی دارد هم سیر نزولی .

زیرا ذهن از آزمایش در چندین مورد یك قاعده كلی استنباط می كند و به این

وسیله سیر صعودی می كند . سپس در سایر موارد همین قاعده كلی را به صورت

قیاسی تعمیم می دهد و سیر نزولی و قیاسی می نماید .

به علاوه همه اصول قطعی ذهن انسان ، تجربی و حسی نیستند . حكم ذهن به

اینكه " دو باطل است " و یا " یك جسم در آن واحد در دو مكان مختلف

محال است وجود داشته باشد " و دهها امثال اینها كه حكم مورد نظر ،

امتناع یا ضرورت است ، به هیچ وجه نمی تواند حسی ، استقرائی یا تجربی

بوده باشد .

عجبا خود این استدلال كه می گوید قیاس ، انتقال از كلی به جزئی است و

انتقال از كلی به جزئی ، غلط و ناممكن است ( پس قیاس غلط و ناممكن

است ) یك استدلال قیاسی است و از نوع سیر نزولی است . چگونه استدلال

كننده می خواهد با قیاس كه علی الفرض در نظر او باطل است قیاس را

ابطال كند ؟ اگر قیاس باطل است این قیاس هم باطل است . پس دلیلی بر

بطلان قیاس

وجود ندارد .

4 - منطق ارسطویی چنین فرض كرده كه همواره رابطه دو چیز در یك قضیه

به صورت " اندراج " است . لهذا قیاس را منحصر كرده بر استثنائی و

اقترانی ، و قیاس اقترانی را منحصر كرده به چهار شكل معروف ، و حال

آنكه نوعی رابطه دیگری غیر از رابطه اندراج وجود دارد و آن رابطه "

تساوی " یا " اكبریت " یا " اصغریت " است . كه در ریاضیات به

كار برده می شود . مثل این كه می گوییم :

زاویه الف مساوی است با زاویه ب .

و زاویه ب مساوی است با زاویه ج .

پس زاویه الف مساوی است با زاویه ج .

این قیاس با هیچیك از شكلهای چهارگانه منطق منطبق نیست ، زیرا " حد

وسط " تكرار نشده است .

در قضیه اول ، محمول عبارت است از مفهوم " مساوی " و در قضیه دوم ،

موضوع عبارت است از " زاویه " نه " مساوی " و در عین حال این قیاس

منتج است .

این ایراد را منطقیون ریاضی جدید مانند برتراند راسل و غیره ذكر

كرده اند .

پاسخ این است كه منطقیین لااقل منطقیین اسلامی این قیاس را شناخته اند و

آنرا قیاس مساوات نام نهاده اند . ولی آنها معتقدند كه قیاس مساوات در

واقع چند قیاس اقترانی است كه رابطه ها همه " اندراجی " می شوند .

تفصیل مطلب را از كتب منطق مانند اشارات و غیره باید جستجو كرد .5 - این منطق از نظر صورت نیز ناقص است ، زیرا میان قضایای حملیه

واقعی ( و غیر واقعی مثل ) " هر انسان دارای قلب است " كه در قوه این

است كه گفته شود " اگر چیزی وجود یابد و انسان باشد ضرورتا باید قلب

داشته باشد " فرق نگذاشته است و این فرق نگذاشتن ، منشأ اشتباهات عظیم

در ماوراء الطبیعه شده است .

پاسخ این است كه منطقیین اسلامی كاملا به این نكته توجه داشته اند و فرق

گذاشته اند و با توجه به آن فرق ، شرائط قیاس را ذكر كرده اند ، و این

بحث چون دامنه دراز دارد ما در اینجا از ذكر آن خودداری می كنیم .

6 - منطق ارسطویی بر اساس مفاهیم و كلیات ذهن نهاده شده است ، در

صورتی كه مفهوم كلی حقیقت ندارد . تمام تصورات ذهن جزئی است و كلی یك

لفظ خالی بیش نیست .

این ایراد نیز از " استوارت میل " است . این نظریه به نام "

نومینالیسم " معروف است .

پاسخ این نظریه در فلسفه به خوبی داده شده است .

7 - منطق ارسطویی بر اساس " هویت " است كه می پندارد همواره هر چیز

خودش است . از این رو مفاهیم در این منطق ، ثابت و جامد و بی حركت اند

. در صورتی كه اصل حاكم بر واقعیتها و مفاهیم ، حركت است كه عین

دگرگونی یعنی تبدیل شدن شی ء به غیر خود است . لهذا این منطق با واقعیت

تطبیق نمی كند .

یگانه منطق صحیح آن است كه مفاهیم را تحرك ببخشد و از اصل هویت دوری

جوید و آن منطق دیالكتیك است .

این ایراد را پیروان منطق هگل خصوصا پیروان مكتب ماتریالیسم دیالكتیك

ذكر كرده اند و ما در جلد اول و دوم اصول فلسفه در این باره بحث كرده ایم.

تحقیق در آن نیز از عهده این درسها بیرون است .

8 - این منطق بر اصل امتناع تناقض بنا شده است و حال آن كه اصل

تناقض مهمترین اصل حاكم بر واقعیت و ذهن است .

پاسخ این ایراد نیز در جلد اول و دوم اصول فلسفه داده شده است . در

یكی از درسهای گذشته نیز درباره اصل امتناع تناقض بحث كردیم و در

كلیات فلسفه نیز درباره آن گفتگو خواهیم كرد .